سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

زن من میشی

دیشب یهو موقع خواب بهم گفتی مامان من بزرگ بشم زن من میشی؟ گفتم وای آره مامان قربونت برم چرا که نه حتما زنت میشم. بعد پرسیدم حالا چرا میخوای زنت بشم گفتی چون تو بهترین مامان دنیایی. چند دقیقه بعد بهت گفتم شوهرم بیا بغلم بخوابیم گفتی نه میخوام بغل بابام بخوابم گفتم مگه شوهر من نیستی باید بیای پیش من بخوابی گفتی الانو که نگفتم گفتم بزرگ شدم دوباره من اصرار که بیا پیشم بخواب گفتی ببین مامان اینجوری کنی میگم بابام زنم بشه ها. قربون تهدیدات نفس خان.
21 بهمن 1399

شعر عاشقانه

چند وقتی برامون شعر میگی به قول خودت هم نه از اون شعرها شعرای رضا بَاامی (بهرامی) - بیا بغلم کنو بوسم کن تا بیشتر عاشقت باشم دیروز خونه خاله خوندی - تو که دلمو عشقمو شکوندی به من یه فرصت نهایی بده  بعد خاله ازت پرسید فرصت نهایی رو از کجا آوری گفتی از دختر کفشدوزکی یادگرفتم این روزا هر اصطلاحی که میشنوی میپرسی یعنی چی تا بتونی به وقتش به کار ببری دیرز میپرسیدی مامان دنبالتم یعنی چی؟!!!!!! جواب دادن به بعضی پرسشات سادست اما بعضی ها واقعا نه! 
5 بهمن 1399

شبیه سازی مسابقات فوتبال

امروز فوتبال پرسپولیس و فولاد خوزستان بود وقتی اومدی خونه حسابی خوشحال بودی و بعدم با بابا سریعر فتی تو اتاقو گفتی مامان باید خصاله (خلاصه)بازی رو ببینم. بعد یک ربع اومدید بیرون و داستان ما شروع شد که باید گلهای فوتبال و شبیه سازی میکردیم. با این تفاوت که گل اول رو که با پاس پهلوان به عبدی اتفاق افتاده بود میخواستی هد بزنی بعد رو هوا گلش کنی تا 11:45 شب تمرین داشتیم تا بالاخره چندتایی توپ اونی شد که میخواستی و رضایت دادی. حالا مد جدیدمون کارتون فوتبالیستهاست که میگی باید من و توپ رو هوا بمونیم دیشب سر زانوت تا روی ساق پات قرمز بود انقدر که دقیقا عین سوباسا خودت سر میدی با زانو روی زمین برای گل زدن. الهی همیشه تنت سلات باشه و دلت ...
5 بهمن 1399
1